در ادامه پست قبل میخوام به مواردی اشاره کنم که کمتر تو وبلاگم در موردش نوشتم و راستش خیلی از پستهام یه جورایی غر زدن در مورد زندگی مشترک و همسرم بوده و اگه کسی ندونه فکر میکنه چه زندگی سخت و غیرقابل تحملی دارم.پس دلم میخواد این پست رو بنویسم تا به خودم یادآوری کنم که تلخی و شیرینی،سختی و آسونی با هم عجین هستن و اینکه گاهی واقعا احساس خوشبختی میکنم.
اگه بخوام منصف باشم باید بگم همسرم آدم خیلی سالمیه از خیلی جهات.
به هیچ عنوان اهل سیگار و قلیون و مشروب و این جور چیزا نیست.چشم پاکه و آدم چشم چرونی نیست.خیالت از بابتش خیلی راحته و میدونی که آدم زندگیه و هیچ وقت ازش خیانت نمیبینی.به زندگیش پایبنده.
تحصیلات بالا و خوبی در یه رشته و دانشگاه خیلی خوب داره.شغل خیلی خوبی هم داره.آدم آینده نگریه و از روزی که رفته سرکار به فکر خرید خونه بوده و براش برنامه ریزی کرده و نتیجه اش هم این بوده که پارسال خونه ی مورد علاقه ام که خیلی قشنگه و اونقدر دلم میخواست مال ما بشه رو خرید اونم با پول و زحمت خودش،نه مثلا با پول خانواده اش.
مشکل اقتصادی نداریم خدا رو شکر(هر چند این روزا همه مون خیلی تحت فشاریم)
خیلی اهل فیلم دیدن و کتاب خوندنه.بعد از هر فیلمی هم که میبینیم در موردش حرف میزنیم و تحلیلش میکنیم.
خیلی به درس خوندن تشویقم میکنه،به زبان خوندن،به کار کردن.
به اینکه سعی کنم به آرزوهام برسم و نذارم ازدواج باعث بشه اهداف و آرزوهامو کنار بذارم یا فکر کنم دستیابی بهشون سخته.میگه رویاهایی که قبل از ازدواج برای کار و ادامه تحصیل داشتی رو دنبال کن و ادامه بده.کاری کن که چند سال دیگه حسرت این روزا رو نخوری و نگی ای کاش بیشتر تلاش میکردم.یا مثلا میگه اگه دلت میخواد کار کنی،براش زحمت بکش و تلاش کن.من به پول تو هیچ احتیاجی ندارم و اگرم شاغل بودن برام مهم بود با یه زن شاغل ازدواج میکردم.ولی دلم میخواد طعم استقلال و رو پای خودت بودن رو تجربه کنی ولو برای یه مدت کوتاه.این همه درس نخوندی که آخرش زندگیت محدود بشه به تو خونه موندن و ظرف شستن و آشپزی کردن.هرچند که اونم ارزشمنده از نظر من،ولی فکر نمیکنم چیزی باشه که تو رو راضی کنه.
و خب راستش خیلی خوشحالم که شوهرم همچین تفکراتی داره.و هر وقت که با دوستام بخوام برم بیرون میگه برو بهت خوش بگذره.حتی گاهی میگه تو زیاد تو خونه می مونی و این برای روحیه ات خیلی بده.چرا با دوستات قرار نمیذاری ببینیشون؟یا مثلا برو کلاس زبان،برو ورزش.
آدمیه که وقتی میبینه من دارم درس میخونم تلویزیونو خاموش میکنه که من اذیت نشم.
میخواستم به خودم یادآوری کنم اگه گاهی از بعضی رفتارهاش خیلی شاکی و ناراحت میشم،عوضش خیلی چیزای مثبت و خوبی هم در موردش وجود داره که نباید نادیده بگرم و در واقع باید شکرگزار و قدردان زندگی آروم و بی مشکلم باشم.
یه سری از مشکلات و ناراحتی هایی ها که دارم ریشه در گذشته دارن که خیلی اذیتم میکنن و منم نمیدونم چیکار میتونم براشون بکنم و چطور به خودم کمک کنم.در واقع اگه بخوام خلاصه بگم باید اعتراف کنم که گذشته ولم نمیکنه.
درباره این سایت