آدمی هستم که از حرف زدن در مورد دیگران،غیبت کردن،فضولی کردن تو کار بقیه،مسخره کردن ظاهر آدمها و. به شدت بیزارم.چه کنم که متأسفانه هر جا میرم شدیدا در معرض همین چیزا قرار میگیرم(منظورم نسبت به خودم نیست صرفا)،مخصوصا تو مهمونی ها.

قبلا که مجرد و دانش آموز و دانشجو بودم درس رو بهونه میکردم و خیلی از مهمونی ها رو نمیرفتم و راحت تر بودم.الان که ازدواج کردم خیلی نمیشه وضع سابق رو در پیش بگیرم.اینکه تو مهمونی ها انقدر غیبت،قضاوت،حسادت و دخالت و سرک کشیدن تو کار بقیه زیاد شده آزارم میده و تحملش برام سخته.اینکه ریز بشم رو رفتار و حرفهای بقیه و منتظر باشم هر کی هر چی گفت من یه منظوری ازش برداشت کنم.

حقیقتا تو دوره و زمونه ای هستیم که باید از خیلی ها فاصله گرفت و معاشرت ها و رفت و آمدها رو محدود کرد،خیلی محدود.اینکه بعد از هر مهمونی یا دسته جمعی بیرون رفتنی کلی حرف و حدیث پیش میاد و تا مدتها یه عده از یه عده ی دیگه دلخورن غیر قابل تحمله.

و این روزها بیشتر از هر چیز و هر آرزوی دیگه ای،دلم میخواد یه ویلای نقلی جمع و جور تو روستای لاویج داشته باشم با یه تراس و پنجره های بزرگ.کتاب بخونم و فیلم ببینم و هر روز جلو پنجره های بزرگش یوگا کار کنم و ذهنمو که این روزا مثل یه آشغالدونی شده بس که چرت و پرت شنیدم و دیدم خالی خالی کنم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

درسی فایل دانلود بازی هگزا متافسفات سدیم قرآن Donald تولید سیلندر و مارپیچ Theresa تا بماند یادگار alirezafacemaker